ز کوی یار می آید نسیم باد نوروزی.....

دختر زمستان هم که باشم و هر چقدر هم عاشق پاییز، دلیل نمی شود که با بوی بهار مست نشوم...هر سال عطر بهار و نوازش آفتاب و صدای پرنده ها در این فصل مستم می کند مخصوصا امسال که کل پاییز و زمستان را با بد حالی بی صبرانه منتظر رسیدنش بودم..هر چند نیامده باشد آن تحولی که باید توی حالم باشد..

سال نویتان مبارک...هرچند خییییلی دیر. امابه گفته این شعر:" نفرین به زمانه ای که در ان هرسال / انگار پس از دو هفته دیگر نو نیست" هنوز نو حسابش می کنیم..

+تجربه دوباره بعضی چیزها عجیب است..مثل تجربه دوباره مادر شدن.. از همان ابتدا اینکه میدانی چه چیزها و چه روزهایی در انتظارت است از طرفی دلهره ات را کم می کند و از طرف دیگر بیشترش میکند..حالا خوب میدانی چه سختی هایی در انتظارت است..چه مشکلاتی..هرچند یک بار از همه خان هایش گذشته باشی..اما هنوز هم بعضی تجربه ها لذت تجربه بار اولش را دارند..مثل شنیدن صدای تپش های قلب معجزه ات و حس کردنش ...

با اینکه این بار بر خلاف تجربه قبلی بسیار تنبل تر و بی حال تر و سنگین ترم!و کلا از خیلی وقت پیش نفسم بالا نمی اید !!اما بوی سبزه،بوی گل، بوی باران و بهار چنان سر ذوقم اورده بود که بهترین بخش خانه تکانی همراه با اه و ناله ام! شستن حیاط و بالکن و..بود و دلم هر لحظه پر می کشد برای نفس کشیدن توی این هوای دل انگیز و همنفس شدن با طبیعت..بماند که با همین حال هم در کنار مشقات خانه تکانی کلی هم توی عید اینور و انور دویده ام و به اصرار شازده پسر که از مدتها قبل برای تولدش برنامه می ریخت تدارک -80-90 نفر مهمان هم دیده ام و الان با یک جنازه متحرک فقط کمی تفاوت دارم!!

غرقه در دریا...