ناگهان چقدر زود دیر می شود...

ساخت وبلاگ

واقعیت این است که به همین سادگی و کوتاهی است... یکهو به خودت می آیی که سالهاست از روزهای مدرسه گذشته است حتی اگر هنوز هم خاطره هایش تر و تازه باشند و دوستی هایش همانقدر صمیمی...حتی اگر هنوز هم  با دیدن عقربه ها روی  12:15 دقیقه یاد زنگ ماقبل آخر مدرسه بیفتی...حقیقت همین است گاهی تلخ است مثل از دست دادن دوستی از همان مدرسه..ناگهانی با یک تصادف،یک خبر...و آخرین بازدیدش از تلگرام و گروه مشترکتان برای همیشه روی یک تاریخ ثابت بماند وعکس پروفایلش آخرین عکس کودک از دست رفته اش..گاهی لذت دلهره اوری است مثل روزی که چشم باز میکنی و می بینی پسرکت قد کشیده و کمتر از یک ماه دیگر رسما وارد اجتماع و مدرسه میشود...و یک جوجه دیگر حالا توی بغلت ارام میگیرد...دست و پا میزند و از صفر شروع کردن یک راه سخت را به رخت میکشد...گاهی غمبار است مثل دیدن مادربزرگی که تا همین دیروزها کارکردن هیچ کس را قبول نداشت و مثل فرفره مدام درحال تمیزکاری و کار بود حالا به زور از جایش بلند میشود..به سختی راه میرود و از درد پا و..می نالد..

تلخ باشد یا شیرین  ..سخت باشد یا آسان..وافعیت به همین سادگی و کوتاهی است که" چقدر زود دیر میشود" و تو می مانی و کلی دقیقه ها و ساعت ها و روزهای از دست رفته..کارهای نکرده...حرفهای نگفته...حسرتها ...بیم ها و  کاش امیدها هم هنوز هم بمانند....

غرقه در دریا...
ما را در سایت غرقه در دریا دنبال می کنید

برچسب : ناگهان, نویسنده : mqarghea بازدید : 106 تاريخ : پنجشنبه 9 شهريور 1396 ساعت: 18:13