درد گنگ

ساخت وبلاگ

نمیدانم چه میخواهم بگویم

زبانم در دهان باز بسته است

در تنگ قفس باز است وافسوس

که بال مرغ آوازم شکسته است

نمیدانم چه میخواهم بگویم

غمی در استخوانم می گدازد

خیال ناشناسی آشنا رنگ

گهی می سوزدم گه می نوازد

پریشان سایه ای آشفته آهنگ

ز مغزم می تراود گیج وگمراه

چو روح خوابگردی مات و مدهوش

که بی سامان به ره افتد شبانگاه

درون سینه ام دردیست خونبار

که همچون گریه میگیرد گلویم

غمی آشفته دردی گریه آلود

نمیدانم چه می خواهم بگویم

 هوشنگ ابتهاج

 

 + یک همچین حالی اگر داشتید صرف کپی یک شعر توی وبلاگ بلامانع و در مواردی مستحب است: شیخ آشنا!

غرقه در دریا...
ما را در سایت غرقه در دریا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mqarghea بازدید : 75 تاريخ : سه شنبه 13 آذر 1397 ساعت: 21:00