غم و شادی به هم است..

ساخت وبلاگ

اینکه می نویسم شکر خدا برای ما پلشتی در کار نبود و...به این معنا نیست که هیچ مشکل و غم و بد بیاری ای توی زندگی مان نیست و همیشه خدا"همه چی ارومه.." فقط دوست ندارم اینجا زیاد از تلخی ها گفته شود مگر اوقاتی که دیگر حال روحی ام زیادی خراب باشد.وگرنه از دعواها و اختلافات بخواهم بنویسم که وبلاگ را باید هرروز آپ کنم!! از مشکلات و بد بیاری ها و...هم که توی همه زندگی ها هست.و شاید حتی برای ما بیشتر..نمونه کوچکش توی همین اردیبهشت و خرداد شلوغ که ذکر خیرش بود کلی خسارت ماشین داشتیم!دومی اش وقت برگشت از کربلا بود که تصادف وحشتناکی را با برخورد با آینه ماشینمان شکر خدا به سلامتی رد کردیم..هزینه اش بماند! اولی اش هم که بنده خیلی شیک و مجلسی!ماشین را سابیدم! باز از هزینه اش نپرسید!اما شرح ما وقع:

توی پمپ بنزین در حالی که راهی تبریز بودیم با حواس پرتی تمام زودتر از آنچه باید پیچیدم،نتیجه اش سابیدن در عقب به میله ای بود که جلوی سطل آشغال بوده!(ما که ندیدیم!)همسرخان سریع پیاده شد و به اتفاق دیگر آقایان حاضر در محل در را بررسی کردند بنده هم دوساعت بعد!خیلی ارام و خونسرد و شوک زده پیاده شدم و به یک نچ نچ!بسنده کردم!همه اقایان هم برخلاف انچه معمولا توی تاکسی واتوبوس و...یعنی پشت صحنه درمورد رانندگی خانمها میشنویم!!(بعد از رفتنم احتمالا همانها تکرار میشد)جلوی روی بنده مهربانانه یکصدا میگفتند چیزی نیست درست میشه!دوباره سوار ماشین شدیم.من درحال رانندگی ،همسرخان توی افق محو شده!سکوت مرگباری برخلاف انتظارحاکم شده بود.بنده از انتظار شکستن این سکوت و شروع رگبار توبیخ توسط همسرخان خسته شدم و خودم با صدای از ته چاه در امده نچ نچی کردم که :"حواسم پرت اون تل خاک شد و..."

همسرخان همچنان محو در افق در سکوت مطلق

من با لب و لوچه آویزان به سان یک کودک 5 ساله خطاکار: درست میشه دیگه مگه نه چیزی نیست که..خب صافکاری میکنن!

همسرخان:رکابش هم بود اونجا درست نمیشه ..تازه ماشین رنگ خورده محسوب میشه دیگه

من :سکوت، (توی دلم :رکاب دیگه چیه؟!!بنده از ماشین غیر از رانندگی هیچی سرم نمیشه)،با جرئت گرفتن از ارامش همسرخان ،خب رنگ بخوره .فووووقش وقت فروش ارزونتر میشه حالا کووووو تا ما بخوایم اینو بفروشیم!

همسرخان:لبخند!(احتمالا توی دلش:رو که نیست ماشاا...!)

من با جرئت بیشتر:اصلن جلوی سطل اشغال میله میذارن؟!!اون میله دیگه واسه چی بود اخه دومتر جلوی سطل ؟تازه دیده هم نمیشه! اه..

همسرخان:لبخند..

من:با جرئت بیشترتر:اصلنم برو خدارو شکر کن.خیلی از خانمای دیگه همون اول رانندگی ماشینو داغون میکنند من بعد از نزدیک سه سال و اییینهمه رانندگی تو جاده تازه اولین باره خوردم به جایی خب!

همسرخان :خنده همراه با تکان دادن سر..

فکر کنم ادامه میدادم بنده خدا یک چیزی هم بدهکار میشد!

 

+والا!دروغ میگم؟!

++نتیجه گیری: جماعت شاعرپیشه که با هر تقی به توقی خوردن حواسشان میرود تا دورها...زیاد پشت فرمان ننشینند به صلاح همه است!!

پ.ن(مخاطب خاص دارد): جناب همسرخان، شما که علیرغم درخواستهای بنده مبنی بر نخواندن اینجا از همان پست دوم ،سوم همچنان هر از گاهی سری به اینجا میزنید! بی انصافی است اگر بابت این واکنش خوب مراتب تشکر کتبی خودم را هم ابراز ندارم.اگر غیر ازاین میشد اعتماد به نفسم برای رانندگی را از دست میدادم.ممنون

تذکر مهم: با توجه به انچه در پی نوشت گفته شد مبنی بر اینکه همسرخان خواننده خاموش این وبلاگ بوده و هست ،در کامنتهایتان برای این پست توجهات لازم را لحاظ کنید وگرنه احتمال ویرایش و سانسور یا عدم تایید کامنتتان دور از انتظار نیست!( به زبان ساده تر :حالا یکبارهمسرخان ارام بوده چیزی ننویسید پشیمون بشه!اصلن مگه من مقصر بودم؟؟

 

 

+++تا به حال شده چیزی را هم بخواهید هم نخواهید؟...یعنی چیزی هم در راستای برنامه ها و خواسته تان باشد هم موانع و .....یک همچین مسئله ای افکارم را به هم ریخته..برنامه هایم را هم...بیم و امیدش به هم است و من هنوز فقط گیج و مبهوتم.. میشود دعایم کنید؟؟

 

غرقه در دریا...
ما را در سایت غرقه در دریا دنبال می کنید

برچسب : غم و شادی,غم و شادی در قرآن,غم و شادی در ادبیات فارسی,غم و شادی در مثنوی,غم وشادی برعارف چه تفاوت دارد,غم و شادی چاوشی,غم و شادی همسایه,غم و شادی محسن چاوشی,غم و شادی به همند,غم و شادی در شعر, نویسنده : mqarghea بازدید : 143 تاريخ : سه شنبه 16 شهريور 1395 ساعت: 5:55