غرقه در دریا

متن مرتبط با «غم و شادی در ادبیات فارسی» در سایت غرقه در دریا نوشته شده است

بهاردلکش رسید و دل به جا نباشد...*

  • خیلی دلم میخواست اولین پست سال نو پستی شاد باشد اصلا برای همین بود که چند بار امدم بنویسم و ننوشتم..اما چه کنم که حال دلم رو به راه نیست...از آن حال های متضاد و پارادوکس داری دارم که هم انگار کلی حرف , ...ادامه مطلب

  • درد گنگ

  • نمیدانم چه میخواهم بگویم زبانم در دهان باز بسته است در تنگ قفس باز است وافسوس که بال مرغ آوازم شکسته است نمیدانم چه میخواهم بگویم غمی در استخوانم می گدازد خیال ناشناسی آشنا رنگ گهی می سوزدم گه می نوا, ...ادامه مطلب

  • من بی می ناب زیستن نتوانم**

  • توی عروسی خواهر دوستم بود که خانم الف معاون دوست داشتنی مدرسه مان پرسید:"هنوز هم شعر مینویسی؟من خیلی بهشان علاقه داشتم".همیشه به نوشته هایم لطف داشت..با خنده از انجا که همسر خان را به واسطه مادرش میشناخت به شوخی گفتم:"نه بابا دیگه همسرخان همه ی ذوق نوشتنم رو کور کرده!!" *از وقتی یادم می اید نوشتن و خواندن با من بوده و هست...این جزو جدانشدنی زندگی همیشه ارامم, ...ادامه مطلب

  • ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد

  • کوچکتر که بودم هم مثل حالا در تشخیص سن آدمها ضعیف بودم. ادم بالای سی یا سی و پنج سال برای من به معنی کسی بود که  در ظاهر دو یا حداقل یک بچه دارد!! و در باطن کسی که تکلیفش با خودش و زندگی اش معلوم است ... حالا خودم در نخستین روزهای زمستان سی ساله شدم...در حالی که دوتا کوچولوی قد و نیم قد دارم اما آیا تکلیفم با زندگی ام معلوم است؟؟؟ خیلی چیزها انطور که میخواستم پیش نرفته...خیلی چیزها اصلا دست من نبوده و نیست انگار...خیلی چیزها فقط لطف محض خدایم بوده و بس...خیلی چیزها را دوست نداشته ام و ندارم...خیلی چیزها شیرینی اش زیر دندانم مانده..خاطره های تلخ و گزنده شبهای زیادی بی خواب و پر از کابوسم کرده...و خاطره های شیرین زیادی بی خواب تر و پر از حسرت و رویا با لبخندی روی لب...سی سال از زندگیم گذشت و به عقب که نگاه میکنم از همه ی این سی سال و توی همه ی این سی سال مهربانی و شیرینی یا تلخی آدمهاست که برایم مهم بوده...وغم و شادی کسانی که دوستشان داشته ام...تا جایی که یادم می آید از چیزهای کوچک زیاد لذت برده ام.هر چیز کوچک یا ظاهرا بزرگی تنها درحالی برایم ارزشمند بوده که حالم را خوب کند و با حال خوب داشته باشمش..از آن دسته از آدمها که خوردن یک فنجان چای و سیب زمینی تنوری! و خوش گذراندن به اتفاق کسانی که دوستشان دارند را به تنهایی در رستوران و هتل هر چقدر شیک و مفصل ترجیح می دهند.. به عقب که نگاه , ...ادامه مطلب

  • کسی بیاید و گهواره را تکان بدهد*

  • خلاصه کلام : حسابی کم آورده ام!! شرحش میشود اینکه توی این 40 روزی که از برگشتنمان به خانه میگذرد منهای ان یک هفته ای که پدرو مادرم هم بودند اوضاع خانه حسابی به هم ریخته.خانم کوچولو به معنای واقعی کلمه "گریه کن" از آب در امده و دستم را حسابی توی پوست گردو گذاشته. کار کردن ،از پخت و پز و شست و شو بگیر تا  جمع و جور کردن و کلا هر چیزی با وجود بچه ای که مدام باید تکان بخورد تا بلکه بخوابد یا از خواب ب,بیاید,گهواره ...ادامه مطلب

  • ناگهان چقدر زود دیر می شود...

  • واقعیت این است که به همین سادگی و کوتاهی است... یکهو به خودت می آیی که سالهاست از روزهای مدرسه گذشته است حتی اگر هنوز هم خاطره هایش تر و تازه باشند و دوستی هایش همانقدر صمیمی...حتی اگر هنوز هم  با دیدن عقربه ها روی  12:15 دقیقه یاد زنگ ماقبل آخر مدرسه بیفتی...حقیقت همین است گاهی تلخ است مثل از دست دادن دوستی از همان مدرسه..ناگهانی با یک تصادف،یک خبر...و آخرین بازدیدش از تلگرام و گروه مشترکتان برای,ناگهان ...ادامه مطلب

  • دستهای رسواگر!

  • وقتی توی یک موقعیت غیرعادی قرار می گیری و در عین حال  سعی میکنی خودت را خیلی عادی نشان بدهی و مدام بیخودی بخندی داری یکی از سخت ترین کارهای دنیا را انجام میدهی ...آنهم برای آدمی مثل من که لرزش دستهایش همیشه گواه آشکار و غیر قابل پنهان کردنی بوده، حتی اگر بتواند لرزش صدایش را پنهان کند...از سخت ترین , ...ادامه مطلب

  • معجزه های کوچک،معجزه های بزرگ

  • معجزه ها همیشه هستند؛ گاهی کوچک ، گاهی بزرگ؛ گاهی پر سر و صدا ، گاهی آرام و بی صدا؛ معجزه می تواند انتظار نا امیدانه ی زنده پیدا شدن عزیزی باشد از زیر آوار و آتش و خون...می تواند شفای یک بیماری سخت باشد یا از خواب بیدار شدن و نفس کشیدن روزمره نا آگاهانه  که آنقدر برایمان عادی شده که معجزه اش ندانیم., ...ادامه مطلب

  • صد در صد تضمینی!

  • آیا از دست وسایل زیادی توی کمدهایتان خسته شده اید؟ آیا لباسهایی دارید که نه می پوشید و نه دور می اندازید؟ ما به شما "یک زن باردار توی چهار ماه اول" را پیشنهاد می کنیم-که البته باید ویار بدی داشته باشد-!! چرا؟ چون همه چیز از نظرشان بو میدهند!باور کنید دلم میخواست حتی لباسهای نویی که یک بار هم نپوشیده, ...ادامه مطلب

  • ز کوی یار می آید نسیم باد نوروزی.....

  • دختر زمستان هم که باشم و هر چقدر هم عاشق پاییز، دلیل نمی شود که با بوی بهار مست نشوم...هر سال عطر بهار و نوازش آفتاب و صدای پرنده ها در این فصل مستم می کند مخصوصا امسال که کل پاییز و زمستان را با بد حالی بی صبرانه منتظر رسیدنش بودم..هر چند نیامده باشد آن تحولی که باید توی حالم باشد.. سال نویتان مبار, ...ادامه مطلب

  • از هر دری سخنی

  • 1.خوشی و سرمستی حاصل از رسیدن بهار توی پست "زکوی یار می اید نسیم..." خیلی طول نکشید.بعد از نوشتن ان پست بود که ظاهرا نسیم کوی یار زیادی وزید!!و سرما خوردم شدید!!منی که سال به سال سرما نمیخوردم سومین باری بود که توی ان هفت ماه سرما میخوردم که با رعایت نکردن پوشش کافی!بر اثر گرگرفتگی زیاد! و بستنی خور, ...ادامه مطلب

  • اجنه و ارواح خبیث

  • شما به وجود اجنه و ارواح خبیث که در زندگی آدمها دخالت می کنند معتقدید؟؟ من هم نبودم اما....یک.توی سفر تفریحی یا کاری و..هستید.بین راه ،کنار بازار،در یک محیط گردشگری و...مجبور می شوید سری به سرویسهای بهداشتی!!بزنید.همه می دانیم که در اکثریت موارد با چه منظره ای رو به رو می شوید!اگر اوضاع مزاجتان هم مثل بنده خراب باشد که حالت تهوعش دم مشکش! است با سرفه ها و تلاش برای اینکه جلوی بالاآوردنتان را بگیرید اعلام ورود کرده و اگر اوضاع در حد قابل قبول بود! به سقف زل بزنید و حواستان را به زور پرت کنید و خود را سریع به در برسانید!دو.می روید کنار دریا،توی جنگل، گردنه ها و, ...ادامه مطلب

  • دور باید شد دور...*

  •  آدمهای خودخواه در کنار آدمهای دورو جزو خطرناک ترین آدمهاهستند.کسانی که هر چیزی و هرکسی حول محور خودشان برایشان اهمیت پیدا می کنند.برای همین است که هروقت نیاز داشتند هستند و هروقت نداشتند حتی اگر تو احتیاجی به انها داشته باشی نیستند.آدمهایی که حاضرند همه چیز و همه کس را فدای خودشان بکنند و اساسا نظرات و احساسات و عواطف دیگران برایشان اهمیتی ندارد حتی اگر به غلط  درمورد خودشان خلاف این فکر کنند .آدمهایی که در گفتار و رفتار نشان میدهند که حتی یک موضوع و اتفاق واحد تنها زمانی مهم است که برای آنها افتاده باشد...برای همین است که آدمهای خودخواه (چه از نوع ,دور باید شد دور ...ادامه مطلب

  • خیلی دور، خیلی نزدیک...

  • پست قبلی را که خودم دوباره خواندم اولا که "حادثه" منا را به "فاجعه" منا تغییر دادم نه برای بازی با کلمات که وسعت اتفاق جز فاجعه نبود و تعمدش هم که.....دوم اینکه دیدم یک توضیحی را بد نیست بدهم و آن اینکه حرفم درمورد حج و اعراب و منا و تحریم و...در مورد مسائل اخیر و بعد از منا نبود به این معنا که خود من از کسانی هستم که بعد از اتفاق فرودگاه جده و فاجعه منا همیشه تکرار کرده ام ایران نباید ذره ای کوتاه بیاید . نه که بخواهم فتوا بدهم اما به نظرم هیچ اتفاقی نمی افتد اگر حتی چند سال حجی در کار نباشد جایی که حفظ جان و کرامت هموطنانمان مطرح است.و این سعودی ها هستند که با,خیلی دور خیلی نزدیک فیلم کامل,خیلی دور خیلی نزدیک iranproud,خیلی دور خیلی نزدیک,خیلی دور خیلی نزدیک دانلود,خیلی دور خیلی نزدیک موسیقی,خیلی دور خیلی نزدیک دیالوگ,خیلی دور خیلی نزدیک download,خیلی دور خیلی نزدیک موسیقی متن,خیلی دور خیلی نزدیک موزیک متن,خیلی دور خیلی نزدیک دانلود موسیقی ...ادامه مطلب

  • زپلشک آید و زن زاید و مهمان برسد

  • تا جایی که به یاد دارم اکثر اوقات کارهایم پشت سر هم و همزمان می شده: اسباب کشی مان به شهر قبلی باید به دلایلی درست یکی دو روز قبل از جشن ازدواج خواهر کوچکه می بود و من وسط جمع و جور کردن و بار زدن وسایل باید می رفتم خیاطی..و خودم یک هفته بعد از وسایل میرفتم خانه!، اولین روزهای رفتن به ان شهر با مکه رفتنمان همزمان میشد و من تا آخرین روز نمیدانستم قرار است از کجا راهی تهران شوم، ماموریت همسرخان میخورد به همان روزی که من کلاس دارم،کلاسهای جبرانی به روزی که من بروم شهر خودمان، روز پرواز به محل سکونت اولیه مان باید درست روز آخرین امتحان می بود..مهمانی ها درست ر,زپلشک آیدو زن زاید و مهمان برسد ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها